چشمهای خود را ببندید و این شرایط را تجسم کنید که برگشتهاید به ۱۵۰ سال قبل، دوره قاجاریه است و تهران قحطی شدید آمده، ناصرالدینشاه به جای اصلاح امور به فکر خوشگذرانی است. بدهی سنگین دارید و همسرتان جدا شده و دارید به زور پول مهریه میدهید، در این وضعیت چه کاری انجام میدهید؟ الان دو راه دارید، یا مثل بقیه مردم منفعل و از زمین و زمان بهخاطر شرایط بد اقتصادی طلبکار باشید و یا این که تصمیم بگیرید شرایط را درست کنید. امروز قصد دارم راجعبه کسی حرف بزنم که در سختترین و بدترین شرایط اقتصادی ایران در کل تاریخ، به جای این که غر بزند و از همه طلبکار باشد، بلند شد و زندگی خودش که هیچ کل ایران را متحول کرد. این داستان زندگی محمدحسین امینالضرب است.
محمدحسن امینالضرب
جدا حیف است که در ایران زندگی کنیم و امثال امینالضرب را نشناسیم. امینالضرب نماد انسانی مسئول و فعال در عصر ناامیدیهاست، کسی که در تعیین سرنوشت خود و مملکتش منفعل نیست. دوره قاجار واقعا از نظر فرهنگی، اقتصادی، پزشکی، نظامی و سیاسی جزو دورههای سیاه ایران است؛ بهطوری که کم کم صدای اعتراض نخبگان و مردم به گوش رسید، چون واقعا ایران عقب مانده شده بود. محمدحسن امینالضرب سال ۱۲۱۳ در اصفهان به دنیا میآید، پدرش صراف بوده و حرفه خانوادگی آنها صرافی بود. آن زمان در ایران چیزی به اسم بانک وجود نداشت، تاجرها هم از ترس راهزنان نمیتوانستند این همه سکه و طلا را با خودشان از این شهر به آن شهر ببرند، باید چه کار میکردند؟ تجار به جای پرداخت پول به خریدار یا واردکننده، حوالهای به صراف مورد نظرشان در شهر مینوشتند و آنها باید به سراغ صراف میرفتند و بهازای حواله پول دریافت میکردند. امین الضرب تا ۲۰ سالگی در اصفهان بود، هر روز با پدر و پدربزرگش به بازار صرافها میرفت. پدرش صراف و پدربزرگش زرگر بود. آنجا بود که با مبادلات پولی، انواع مختلف فلزات قیمتی، عیار طلا و درجه خلوص شمشها آشنا شد. در آن دوره داشتن معلم و درس خواندن مخصوص طبقات مرفه بود و بقیه فقط میتوانستند در حد سواد خواندن و نوشتن یاد بگیرند، امینالضرب هم به همین مقدار سوادش محدود بود.
روزگار سخت امین الضرب
با فوت پدربزرگ امین الضرب، اوضاع مالی خانواده بد میشود و پدرش کل خانواده را به کرمان میبرد، چون شنیده بود آنجا بازار صرافی بکرتر است. محمدشاه قاجار در همان سالها میمیرد و اوضاع اقتصادی کشور بهم میریزد، برات و سفتههای دولتی بیارزش شده و رسما خانواده امینالضرب ورشکست میشوند. در چنین وضعیتی پدر امین اضرب فوت کرده و همسرش هم طلاق میگیرد و درگیر مهریه همسرش شده و واقعا شرایط برای او سخت میشود.امینالضرب به اصفهان بازمیگردد و به همه طلبکارهای خودش و پدرش سفته میدهد. در اصفهان یکی از دوستان پدرش به اسم حاج محمدکاظم صراف خیلی به او کمک میکند و به امینالضرب پول قرض داده و بدهیهایش را پرداخت میکند. امینالضرب در حجره کاظم شاگردی میکند و وقتی بدهیهایش به حاج کاظم کم میشود، حاج کاظم دوباره به او پول قرض میدهد تا در کنار شاگردی بتواند مستقل هم کار کند. کم کم بدهیهایش را کامل پرداخت کرد و صد ریال هم پول جمع میکند و به تهران میآید که بتواند بیشتر کار کند و پول دربیاورد. خوب هم کار میکند و در هشت ماه ۱۴۰۰ تومان جمع میکند تا این که با آقای پایانوتی آشنا میشود.پایانوتی نماینده شرکت اروپایی رالی بود. رالی شرکت خیلی بزرگ و پولداری بود که در همه دنیا شعبه داشت. امینالضرب مدتی با پایانوتی کار میکند و پایانوتی که میبیند او اهل کار و آدم سالمی است به او اعتماد میکند و روابط آن دو بهتر میشود. پایانوتی به امینالضرب میگوید که این مدت فقط در حال امتحان کردن تو بودم، از این به بعد با اعتبار من کار کن و حدود ۴۰ هزار تومان هم به او اعتبار میدهد. امینالضرب از اینجا کم کم وارد دنیای تجارت جدیدی میشود، آنقدر خوب کار میکند که به سرعت رشد میکند تا جایی که پولهای خزانه، گمرک و براتهای اکثر تجار به امینالضرب ارجاع داده میشود و او بین شاه، وزرا و تجار مشهور میشود.
امین الضرب دیگر بین مردم و دولت به یک بازرگان محبوب و معتمد تبدیل میشود و به فکر توسعه میافتد. او در سال ۱۲۴۸ هم که قحطی شدیدی در تهران میآید، حدود ۹۰ هزار تومان که بخش عمدهای از داراییاش بوده را صرف خرید گندم و… برای مردم میکند و بسیاری را از قحطی نجات میدهد. با این کمک ۹۰ هزار تومانی خیلیها گفتند که کار امینالضرب تمام است و اعتبارش را از دست میدهد. ولی خب اینطور نبود و پرقدرت به کارش ادامه میدهد، چون بانکی وجود نداشت و تمام مبادلات با سایر کشورها از طریق امینالضرب بود. حتی دولت هم اگر اسلحه یا کالا از اروپا میخواست، از طریق امینالضرب اقدام میکرد. اینها گذشت تا این که امینالضرب تصمیم گرفت یک ریسک بزرگ در زندگی کند، استخاره گرفت خوب آمد. ریسک بزرگ چه بود؟ صادرات تریاک به هنگ کنگ. وقتی تریاک خرید از شانس او قیمت تریاک سقوط کرد و اینجا دیگر همه گفتند ورشکست شد، ولی همین طور که در راه رسیدن به هنگ کنگ بود، قیمت تریاک پله پله بالا رفت. تریاک را فروخت و حدود ۲۵۰ هزار تومان سود کرد. برخی معتقدند این جمله که «دست به خاک بزنی طلا میشه» از بعد آن اتفاق رایج شد. به خاطر سابقه اجدادی که در کار صرافی و زرگری داشت، بزرگترین ضرابخانه تهران را ایجاد میکند و ناصرالدینشاه به او لقب امینالضرب را میدهد، چون هم ضراب بوده هم امین.امینالضرب در حال رونمایی از فرمان مشروطیت
شاهان قاجار
ناصرالدینشاه امینالضرب را خیلی دوست داشت، اما وقتی مظفرالدینشاه سرکار میآید و میبیند که امینالضرب چقدر پول دارد، این موضوع قلقلکش میدهد و یک پرونده درست و او را به جرم اختلاس و کم شدن وزن سکهها به زندان انداخته و یک شرط هم برای آزادی او اعلام میکند که پرداخت ۸۰۰ هزار تومان بوده است. امینالضرب این پول را پرداخته و از زندان آزاد میشود (۸۰۰ هزار تومان واقعا رقم زیادی بوده، چیزی حدود ۲۰۰ برابر قرارداد دارسی، مگر احمقتر از پادشاهان قاجار هم داریم؟). امینالضرب بعد از آزادشدن به اروپا رفت و سعی کرد با پیشرفتهای اروپاییها آشنا شده و آنها را در ایران اجرا کند. وقتی به آنجا رفت، عمیقا فهمید که ایران در دوران قاجار چقدر عقب مانده شده. در خاطراتش از فرنگ مینویسد: «در فرنگستان همه مشغول کار هستند و کارخانه جات بسیار دارند، از ششصد ذرع، ذغال بیرون میآورند. مردم ایران تماما بیکار هستند و همدیگر را میپایند. راه آمدن مسکوک و غیر مسکوک به داخل مملکت مسدود است، سبب اول بیعلمی است، سبب دوم کم توجهی به امورات داخلی مملکت است، اقدامات انجام میشود، پولها خرج میشود، اما کار پیش نمیرود. صاحبان اداره عوض این که مردم را حمایت نمایند تا مبتکر و مخترع کارهای بزرگ شوند، معکوس رفتار میکنند و مال مردم را مثل شیر مادر بر خود حلال میکنند.»
امین الضرب، یک تاجر واقعی
امینالضرب خیلی به ناصرالدینشاه و مظفرالدینشاه تاکید کرد که ایران بانک ملی میخواهد. گفت این سرمایههای خرد مردم وقتی در بانک جمع شود، نقش مهمی در صنعتی شدن ایران میتواند داشته باشد. غیر از بانک روی ماشین بخار هم تاکید داشت. میگفت که اروپاییها با ماشین بخار چقدر پیشرفت کردهاند. در دورهای که ایران نه جاده و نه بانک و نه اداره پست درست حسابی داشت و نه حتی نیروی انسانی ماهر، امینالضرب و پسرش با الگو گرفتن از اروپا نقشه صنعتی شدن ایران را کشیدند. در سال ۱۲۶۳ اولین ماشین ابریشمکشی را وارد رشت کرد؛ ابریشم تولید میکرد و به استانبول، مصر و مارسی میفرستاد. ماشین بخار، ماشین پنبه پاککن، تراکتور و پمپ را به ایران آورد. با ورود تراکتور و روشهای جدید شخمزنی جان هزاران حیوان حفظ شد و با دستگاه تلمبه آب از چاهها به راحتی بالا میآمد. صنعت کشاورزی جان تازهای گرفت و خطر قحطی کمرنگتر شد. امینالضرب امتیاز ذوبآهن و تعدادی معادن را (به جز طلا) به مدت ۳۰ سال از شاه گرفت. دستگاههای جدید برای ذوبآهن وارد کرد، نیروی خارجی ماهر آورد، ولی با این حال بعد از چند سال متوقف شد، چون جاده نبود و نیروی انسانی هم کم بود. امینالضرب در یادداشتی بعد از ناکامی این طرحش نوشت: «آب و هوا مرطوب و نامطلوب است، حتی یک میخ پیدا نمیشود. حمل کارخانه برای ساخت به آنجا ناممکن است. تمام این اعمال از روی بیبرنامگی و بیسوادی مباشرین و آدمهایی است که فرستاده بودم ارزیابی کنند.» ولی با این حال راهآهن محمودآباد که حدود ۲۰ کیلومتر بود را ساخت (دقت کردید در اینجا هم باز اولین نفر خودش را مقصر میدانست، نه این که از زمین و زمان طلبکار باشد.)
سال ۱۲۶۳ مجلس وکلای تجار را تشکیل داد (که الان به آن اتاق بازرگانی میگویند). هدف او از تاسیس این مجلس وجود امنیت مالی، ثبت داراییها و ایجاد بانک ایرانی بود. این را هم داخل پرانتز بگویم که هر سال اتاق بازرگانی یک جشنواره برگزار میکند و از فعالین اقتصادی تقدیر میکند و به آنها نشان امینالضرب میدهد.هشت سال آخر زندگی برای امینالضرب خیلی سخت گذشت. برادرش در فرانسه فوت شد، برادرزادههایش وبا گرفتند و فوت کردند، شاهان قاجار باز اموالش را مصادره کردند و او را به زندان انداختند. از یک طرف اموالش را مصادره میکردند و از طرف دیگر وقتی دولت به مشکل میخورد، از او کمک میگرفتند. مثلا وقتی قیمت نان زیاد شد و مردم شروع به احتکار گندم کردند، امینالضرب را به عنوان رییس مجلس انتظام نرخ انتخاب کردند، چون معتقد بودند تنها کسی است که رشوه نمیگیرد.سرانجام در ۶۳ سالگی در تهران فوت شد. وصیت کرده بود که در نجف خاکش کنند و همین اتفاق هم افتاد. در وصیت نامهاش بیش از هر چیز بچههایش را به اخلاقیات دعوت کرده بود و چند توصیه اقتصادی به آنها کرده بود. بگذارید یکسری را بگویم: «فرزندانم کارهای بد مثل زهر باطن آدمی را آلوده میکند و در حقیقت سبب مسدود شدن فیض خداوند و از بین رفتن تندرستی، تدوین و هوش میشود. در تجارت، علم حساب بر جمیع امور مقدم است. هر داد و ستدی را باید ثبت کرد و همه روزه جمیع خرج، ضرر و نفع را لحاظ نمود.» پسرش محمدحسین امینالضرب راه پدر را ادامه داد؛ از ۱۶ سالگی وارد تجارتخانه شد و از تجار پیشقدم در جنبش مشروطه بود. پسرش را پدر برق ایران میدانند. سال ۱۲۸۵ کارخانه برق با قدرت ۴۰۰ کیلووات را راهاندازی کرد، در چند خیابان چراغ برق نصب کرد. محمدحسین امینالضرب فارغ از فعال اقتصادی بودنش، شدیدا فعال سیاسی بود. در کودتای اسفند ۱۲۹۹ حدود ۱۰۰ روز زندانی بود. رییس اتاق تجارت تهران شد، پیشگام در طرح تاسیس بانک ملی بود، با رضا شاه بهشدت کل کل داشت. یکبار به خاطر صادرات تریاک، رضا شاه بخش زیادی از اموالش را مصادره کرد و مدتی هم او را به زندان انداخت.امینالضرب به هر ایرانی یاد داد که در سختترین شرایط استبدادی، با وجود نبود هرگونه مناسبات حکومتی، نبود امکانات اولیه مثل جاده، بندر و دانشگاه و… میشود، کارهای بزرگ انجام داد. امینالضرب نماد انسانی مسئول و فعال در عصر ناامیدیهاست، کسی که در تعیین سرنوشت خودش و مملکتش منفعل نیست.