فقر از نگاهی دیگر

در مورد فقر تاکنون صحبت‌های زیادی شده است. فیلم‌های زیادی در مورد فقر ساخته شده، مثل در تعقیب خوش‌بختی، انگل و میلیونر زاقه‌نشین. رمان‌های زیادی با محوریت فقر نوشته شده، مثل بینوایان، ببر سفید و الیور تویست. سلبریتی‌ها هر ساله کمپین‌هایی برای کمک به فقرا راه‌اندازی می‌کنند. روسای جمهور برای پایان دادن به فقر سخرانی می‌کنند. بنیادهای خیریه در تلاش هستند که به فقرا کمک کنند. سازمان‌های بین‌المللی و مردم نهاد در این زمینه فعالیت می‌کنند. اما جمعیت مردم فقیر از سال ۱۸۲۰ تا الان، در حدود همان یک میلیارد نفر باقی مانده است. درست است که درصد کمتری از مردم زمین امروز از فقر رنج می‌برند، اما تعداد فقرا کاهش چندانی پیدا نکرده است. با وجود این همه تلاش و کار و سرمایه‌گذاری، عجیب نیست که هنوز نتوانسته‌ایم مشکل فقر را در جهان حل کنیم؟

این نکته واقعا تکان دهنده است. طی دویست سال پیش تمام اعداد روی کره زمین تغییر کردند. جمعیت زمین، میزان تولید ناخالص، سرعت ارتباطات، حتی دمای هوای کل کره زمین هم دچار تغییر شده، اما مشکل فقرا تقریبا بدون راه حل باقی مانده است. اگر به نمودار جمعیت فقرا نگاه کنید ممکن است یک کاهش در ده سال اخیر را ببینید که آن‌هم ناشی از رشد اقتصادی چین است. وگرنه در خاورمیانه، آفریقا، آسیای جنوبی، آمریکای لاتین و حتی اروپا، جمعیت فقرا هنوز تغییر چشمگیری نداشته است.

چرا هنوز مشکل فقرا حل نشده است؟

بنرجی و دوفلو، برنده‌های نوبل اقتصاد و نویسنده‌های کتاب اقتصاد فقیر معتقدند مشکل فقر حل نشده، چون ما برای فقر، سوال‌های بیش از حد کلی می‌پرسیم. مثلا آیا کمک‌های بین‌المللی می‌تواند به کاهش فقر کمک کند؟ اما سوال‌های اساسی مثل این که برای وضعیت تغذیه فقرا چه کاری کنیم که اوضاع بهتر شود، در دانشکده اقتصاد طرفدار زیادی ندارد. این نوع پرسشگری دلایل زیادی دارذ. اما مارتین راوالیون، نویسنده کتاب اقتصاد فقر، توضیح می‌دهد که اندازه‌گیری در جهان فقرا بسیار دشوار است. چون فقرا کارت اعتباری ندارند، خرید آنلاین نمی‌کنند، در شبکه‌های اجتماعی عضو نیستند و در موارد متعدد علاقه‌ای به شرکت در نظرسنجی هم ندارند.

آیا ما هم فقیر محسوب می‌شویم؟

وقتی می‌گوییم فقیر، خیلی‌ها ممکن است تصور درستی از فقر نداشته باشند. شاید اصلا فکر کنیم ما هم فقیر هستیم یا بگوییم بیشتر مردم تهران امروز در طبقه فقیر قرار می‌گیرند.

توجه داشته باشید، ما سه نوع فقر داریم:

۱.فقر احساسی: مثلا یک نفر که دلش می‌خواهد ماشین خارجی و آخرین مدل آیفون و خانه ویلایی بخرد، اما چون نمی‌تواند و بوجه ندارد، در دلش احساس فقر می‌کند.

۲.فقر نسبی: مثلا فردی که در لندن یا در تهران از پس هزینه‌های زندگی بر نمی‌آید، اما شاید در یک شهرستان دیگر با همین میزان سرمایه و درآمد بتواند از فقر نجات پیدا کند.

۳.فقر مطلق: کسی که روزانه کمتر از 1.9 دلار درآمد داشته باشد دچار فقر مطلق است که به آن فقر عمیق یا فقر حاده هم می‌گویند. که با دلار ۲۶ هزارتومانی می‌شود ماهیانه ۱.۵ میلیون تومان برای هر نفر(مثلا برای یک خانواده ۴ نفره، ۶ میلیون تومن درآمد خانوار)  که در ایران، حدود ۳۰ درصد جمعیت کشور درآمد سرانه کمتر از این مقدار دارند.

از عدد و رقم که بگذریم، فقیر مطلق یعنی کسی که در تامین نیازهای ضروری حیاتی، مثل آب، غذا، بهداشت و آموزش دچار مشکل باشد. این حرف از نظر اقتصادی خیلی عجیب است چون در اقتصاد می‌گوییم کالای ضروری، کالایی‌ است که اگر درآمد فرد کاهش پیدا کند مصرف آن کالاها کم نمی‌شود. مثلا هرقدر درآمد ما کم باشد، باز هم غذا یا داروهای ضروری را از سبد خریدمان حذف نمی‌کنیم. ولی در دنیای فقرا این طوری نیست.

در دنیای فقرا، همه چیز خیلی گران است، همه چیز!

شما تصور کنید که ۱.۹ دلار در روز به پول الان می‌شود حدود ۵۰ هزار تومان. ۵۰ هزار تومان برای همه چیز حتی مسکن. یک قرص نان ۱۰ هزار تومانی، یک پنجم کل بودجه روزانه این فرد است. برای یک فقیر مطلق، حتی مجانی هم خیلی گران است. مثلا بیمارستان رایگان، برای ما رایگان است اما برای یک فقیر همین بیمارستان به شدت گران است و هزینه دارد، چرا که یک روز باید کار را کنار بگذارد، با اتوبوس تا بیمارستان برود، آن‌جا یک چیزی برای خوردن پیدا کند و حالا کافیست یک خرج کوچک هم برایش پیش بیاید. مثلا یه سرنگ را مجبور شود خودش بخرد. درآمد چند روز این فرد از بین می‌رود برای این که خدمات رایگان دریافت کند؟

نکته مهم اینجاست که ما تصور درستی از فقرا نداریم وقتی که فکر می‌کنیم یارانه نقدی، تحصیل رایگان، بیمه تکمیلی، سهام عدالت و کمک‌هایی از این دست می‌تواند باعث فقرزدایی شود، در تصور غلطی به سر می‌بریم.

آزادی انتخاب حق اساسی فقراست.

قبل از این که رسما وارد بحث اصلی شویم بد نیست این نکته را هم بگوییم که یک مشکل جدی فقرا این است که بقیه مردم، به خصوص سیاست‌مدارها آن‌ها را نابخرد فرض می‌کنند. مثلا می‌گویند به فقرا پول نقد ندهیم چون با آن پول سیگار می‌خرند، پس بیاییم به جای پول به آن‌ها کوپن غذا بدهیم. نکته این است که فقرا، به اندازه تمام مردم دیگه نابخردی دارند. ما هم ممکن است در حالی که دندان خراب داریم و باید به دندان‌پزشکی مراجعه کنیم، این کار را نکنیم و به جای آن تلویزیون بزرگ‌تر بخریم. آیا ما دوست داریم که دولت بیاید از این به بعد به ما کالاهایی بدهد که از نظر خودش خردمندانه‌تر است؟ در واقع اگر دقیق‌تر فکر کنیم، این که به ما وجه نقد بدهند و بتوانیم خودمان نیازهای خودمان را انتخاب کنیم هم یک نیاز ضرروی است. یعنی در کنار غذا و مسکن و پوشاک، آزادی هم یک نیاز اساسی است که هر کسی، چه فقیر چه غنی به آن نیاز دارد.

سیر کردن فقرا تنها راه حلی است که برای رفع فقر به ذهن  همه می‌رسد!

اولین چیزی که در مورد فقر به ذهن آدم می‌رسد، غذا است. اطعام فقرا، نذر کردن خوراکی و دادن کوپن مواد غذایی از جمله مواردی است که مردم در مورد فقر به ذهنشان می‌رسد. اما چیزی که کمتر کسی به آن توجه دارد این است که مشکل فقرا گرسنگی نیست. بیشتر فقرا بالاخره چیزی برای خوردن پیدا می‌کنند، مشکل اصلی آن‌ها غذای مقوی، با ویتامین و پروتئین کافی است.

مطالعه بیشتر...  محمدحسن امین‌الضرب

مطالعات نشان می‌دهد که کربوهیدرات‌های ساده بیشتر غذای فقرا را  تشکیل می‌دهد. آرد سفید، شکر، سیب‌زمینی و حتی برنج از جمله غذاهایی است که سهم بیشتری در بشقاب فقرا دارند تا مثلا آجیل، گوشت، میوه و سبزیجات و ماهی‌ها. حالا چه می‌شود اگر به فقرا کمک نقدی کنیم یا بن خرید ارزاق بدهیم؟ آن‌ها، تقریبا مثل هر انسان دیگری، تلاش می‌کنند غذاهای خوشمزه‌تر بخرند و نه الزاما غذاهای مقوی‌تر.

اطلاعات ۱۸ کشور فقیر نشان می‌دهد که فقرا در صورت نیاز می‌توانند پول بیشتری برای غذا خرج کنند. حتی درصد زیادی از فقرا برای خرید غذای مقوی هم پول کافی دارند. با این وجود غذای خوشمزه، به خصوص شیرینی را به غذای مقوی مثل کلم ترجیح می‌دهند. تاکید می‌کنم، تقریبا مثل بقیه آدم‌های دیگر.

برخلاف تصور عموم، کمبود آهن و ید خیلی بیشتر برای فقرا مشکل‌ساز است تا نداشتن یک بشقاب غذای گرم. به خصوص بچه‌ها و زنان باردار فقیر که به میزان کافی آهن و ید دریافت نمی‌کنند. اما مرد خانه که معمولا وظیفه تامین معاش رو برعهده دارد هم به همین اندازه به آهن نیاز دارد. در اندونزی آمدند به سرپرست خانوار مکمل آهن دادند، این فرد توانست بیشتر کار کند و درآمد خونواده افزایش پیدا کرد.

یک مشکل دیگر، تاثیر تغذیه بر بهره هوشی است. فقرا به دلیل تغذیه نامناسب مزمن، با این خطر مواجه هستند که فرزندانی به دنیا بیاورند که با یک تغذیه بهتر می‌توانستند تیزهوش‌تر شوند. همین طور به خاطر مصرف زیاد قندهای ساده، ممکن است بچه‌های فقیر با دیابت به دنیا بیایند. مشکل زمانی جدی می‌شود که دولت وقتی می‌خواهد مشوق برای فرزندآوری بگذارد، مشوق‌هایی را انتخاب می‌کند که برای فقرا جذابیت دارد. مثلا یارانه نقدی، وام ارزان، زمین رایگان و غیره… طبقه متوسط و مرفه خیلی بعید است که با این مشوق‌ها بخواهند به فکر فرزندآوری بیوفتند. افزایش تعداد فرزند در یک خونواده فقیر، باز هم وضعیت تغذیه را بدتر می‌کند. نتیجه این که با این سیاست‌گذاری فعلی، چاه فقر برای فقرا عمیق‌تر می‌شود.

نکته چیست؟ نکته این است که تامین آهن برای کل جامعه فقیر خیلی خیلی ساده‌تر و ارزان‌تر از تامین روزانه سه وعده غذای گرم است. برای مثال ایران تجربه خوبی از غنی کردن نمک با ید داشت. مکمل‌های دیگر مثل ویتامین دی هم می‌تواند به همین شکل در دسترس عموم قرار بگیرد.

به خطر افتادن سلامت، راهی تضمینی برای فقیرتر شدن فقرا

یک لحظه به تصویر کلیشه‌ای فقر فکر کنید. بعد از گرسنگی چه چیزی یادتان می‌افتد؟ یک مردی که از یک بیماری رنج می‌برد، بچه مریض دارد یا همسرش باید هر ماه پول زیادی را برای درمان بپردازد.

سلامت، یک عامل بسیار کلیدی برای مبارزه با فقر است. از یک طرف افراد بیمار به سختی می‌توانند کار کنند و با فقر مواجه می‌شوند. از طرفی، داشتن یک فرد مریض در خانه، تهدیدی جدی برای سلامت پولی و مالی آن خانواده است.

نکته این است که امروزه بسیاری از شهرهای ایران مراکزی مثل بهداری و خانه بهداشت دارند که خدمات رایگان بهداشتی ارائه کند. همین طور بیمه می‌تواند بخش زیادی از هزینه‌های درمانی را پوشش دهد. ولی فقرا از این امکانات استفاده نمی‌کنند چون این مراکز خوب نیستند!

کمتر پیش می‌آید که مراکز بهداشت و درمان روستایی، درست شبیه به یک بیمارستان خصوصی در تهران، تمیز و مرتب باشند. کمتر پیش می‌آید را هم برای احتیاط می‌گوییم ولی واقعا بعید است. خیلی وقت‌ها نیروهای کاری که به این مراکز فرستاده می‌شوند، انگیزه کافی برای تلاش و خدمت رسانی ندارند. به زبان ساده، اگر راه داشته باشه بپیچانند، می‌پیچانند. خیلی وقت‌ها فقرا چند بار به مرکز مراجعه می‌کنند، اما مرکز بسته است، دکتر نیست، دستگاه خراب شده و هزار بهانه دیگر، برای مثال در هندوستان نرخ غیبت پرسنل در مراکز درمانی ویژه فقرا، ۳۵ درصد است.

از طرف دیگر آموزش هم نقش مهمی در سلامت دارد. آموزش‌هایی مثل کنترل کالری دریافتی، دریافت کافی ریزمغذی‌ها، فعالیت بدنی موثر، استفاده از مکمل‌ها، کنترل قند و فشار خون، پرهیز از دخانیات و چربی ترانس… آموزش‌هایی به همین سادگی به شدت لوکس هستند. تصور کنید که فقرا، بسته کمک‌های غذایی را قبول نکنند چون در آن‌ها از چربی‌های ترانس استفاده شده است. یعنی آموزش دیده باشند که آینده مصرف این چربی‌ها، سرطان است.

یک مثال جالب، شهر اودی‌پور در هندوستان است. مردم این شهر به اسهال دچار بودند. آمدند فکر کردند که اگر داروی تزریقی توزیع کنند، با توجه به مشکلات تزریق ممکن است فقرا از این دارو استقبال نکنند . گفتند بیاییم به آن‌ها شربت خوراکی بدهیم. استقبال از شربت بسیار ناامیدکننده بود چون مردم آن منطقه باور نداشتند که شربت خوراکی رایگان دقیقا به اندازه آمپول‌های پولی موثر هستند.

فقرا به انگیزه‌های شخصیشان جواب می‌دهند.

موضوع سوم، انگیزه است. فقرا، درست مثل همه آدم‌ها، بیشتر به انگیزه‌های کوتاه‌مدت توجه دارند تا منافع بلندمدت. برای همین ممکن است در مقابل طرح‌های پیشگیرانه مثل واکسیناسیون بی‌انگیزه باشن یا حتی مقاومت کنند.

در هندوستان زمانی که آمدند برای هر نوبت واکسن یک مشوق کوچک مالی در نظر گرفتند، نرخ کامل کردن دوره واکسیناسیون از ۶ درصد، به ۳۸ درصد افزایش پیدا کرد.

نکته چیست؟ باید از نزدیک ببینیم تا به طور دقیق متوجه شویم که چرا فقرا از خدمات رایگان بهداشتی و درمانی استفاده نمی‌کنند و آن مشکلات را برطرف کنیم.

وضعیت آموزش در دنیای فقرا

بهبود وضعیت تغذیه و بهداشت، می‌تواند به ارتقا کارایی و افزایش درآمد منجر شود. اما تاثیرش روی درآمد خانوار هرگز به اندازه تحصیلات نیست. یعنی یک نیروی کار تحصیل‌کرده، از یک مرتبه درآمدی بالاتری برخوردار می‌شود تا مثلا فردی فاقد سواد ابتدایی. به عبارتی بهتر آموزش، یکی از قدرتمندترین و موثرترین ابزارها در راستای فقر زدایی است.

در کشور ما، موانعی مثل شناسنامه، مانع تحصیل جمعیت زیادی از فقرا به خصوص در مورد اتباع خارجی می‌شود. در حالی که امروزه کشورها تلاش می‌کنند تا مطمئن شوند که بچه‌های فقیر حتما به مدرسه می‌روند. اما این حساسیت روی مدرسه رفتن بچه‌ها، تقریبا بی‌فایده است. مهم نیست که بچه‌ها مدرسه می‌روند یا نه. مهم این است که آیا در مدرسه چیزی یاد می‌گیرند یا نه.

درست شبیه به خانه‌های بهداشت، مدارس روستایی، خوب نیستند. معلم‌های باکیفیت، کتاب‌های کمک آموزشی، کلاس‌های خلوت و مجهز و تدریس و ارزیابی استاندارد در این مدرسه‌ها به ندرت پیدا می‌شود. نرخ غیبت معلم‌ها در این مدرسه‌ها به شدت بیشتر است نسبت به مدارس غیرانتفاعی تهران.

مطالعه بیشتر...  اپیزود اول: انگیزه تقلب

برای هندوستان که مثال زدیم و گفتیم کادر درمان نرخ غیبت ۳۵ درصدی دارند، برای معلم‌ها در مناطق محروم بالای ۵۰ درصد است. آن ۵۰ درصدی که هستند هم چندان به کیفیت آموزشی اهمیتی نمی‌دهند.

شاید بگویید این طوری نیست و فلان بچه از روستای محروم رتبه ده کنکور شد. این خودش یک مشکل بزرگ است. درنظر داشته باشید که در بهترین حالت، در کل کشور قرار است هزار نفر در هر رشته رتبه زیر هزار بیاورند. اما نظام آموزشی تلاش می‌کند، میلیون‌ها کودک را برای کنکور مهندسی و پزشکی آموزش بدهد. این بچه‌ها مهارت حرفه‌ای که برای خروج از تله فقر مناسب باشد را آموزش نمی‌بینند. رویکرد نظام آموزشی ما، نخبه‌گرایی است. نه آموزش‌های کاربردی برای ایجاد کسب‌وکارهای کوچک زودبازده.

مشکل کجا است؟

بچه‌ای را تصور کنید که درس خواندن را دوست ندارد. دانشگاه را دوست ندارد. از ریاضی و تاریخ بدش می‌آید. این بچه به طور کامل از نظام آموزشی جدا می‌شود و نمی‌تواند مسیر خودش را در یک مسیر عملی و کاربردی ادامه بدهد.

یک نظرسنجی در جامعه فقیر نشان داد که بیشتر والدین فکر می‌کنند اگر تمام پولشان را خرج باهوش‌ترین بچه کنند، بهتر است نسبت به وقتی که این پول را بین همه بچه‌ها به طور یکسان تقسیم کنند و مطمئن شوند که بچه‌ها تحصیلات پایه‌ای را به طور مساوی دریافت می‌کنند. همین طور شانس دختران فقیر از پسرها برای ادامه تحصیل کمتر است. این هم از جمله موارد اشتباهی است که باید حواسمان باشه اتفاق نیافتد و تحصیل یک بچه، مانع تحصیل بچه‌های دیگر نشود.

از طرف دیگر، تحصیل رایگان بچه‌ها، می‌تواند برای فقرا گران به نظر بیاید. این بچه‌ها در حالت عادی کار می‌کردند و درآمد کسب می‌کردند حالا با قطع شدن این درآمد برای فقرا شرایط بسیار سخت‌تر می‌شود.

نکته این است که برای مبارزه با فقر باید مطمئن باشیم تمام کودکان فقیر؛ مهارت‌های کاربردی لازم برای خروج از تله فقر را از طریق یک نظام آموزشی کارا دریافت می‌کنند.

پاسخ نظام پولی و بانکی به فقرا

فقر فقط هم خانواده گرسنگی و بیماری نیست. برای خیلی از افراد فقر معادل بی‌پولی و نداشتن سرمایه است. یک نفر حتی اگر سالم، سیر و تحصیل کرده باشد، اگر پول نداشته باشد، فقیر است. مشکل اینجا است که نظام پولی و مالی ما به هیچ عنوان حامی فقرا نیست. یک مثال ساده‌اش همین بورس خودمان است.

حداقل خرید در هر سفارش در بازار سرمایه ۵۰۰ هزار تومان است. برای این که شما بتوانید با ده نماد سبد سهام‌تان را متنوع کنید، باید دست کم ۵ میلیون تومان سرمایه داشته باشید. خیلی از فقرا کد بورسی ندارند، دسته‌چک ندارند، وثیقه و فیش حقوقی و ضامن برای دریافت وام ندارند. برای مثال یک فقیر، به سختی می‌تواند از نظام پولی و مالی استفاده کنه که دویست هزار تومان وام بگیرد. یا حتی وام‌های کوچیک که به آن‌ها میکروکردیت می‌گویند، شاید برای خرید بیل، فرغون یا یک چرخ دستی کافی باشد، وسیله‌هایی که شاید بتوانند واقعا برای خروج یک خانواده از تله فقر موثر باشند. با این وجود حتی تجربه میکروکردیت هم در خیلی از کشورها از جمله هند شکست خورد.

اول، خیلی از فقرا از این اعتبارها استفاده کردند، کسب‌وکارهایی را هم راه انداختند، اما برای مراحل بعدی کار به وام‌های بزرگ‌تری نیاز داشتند و این وام‌ها چون دیگر حامی فقرا نبودند، بهره زیاد داشتند و تقریبا تمام سود بنگاه را بلعیدند.

دوم این که این وام‌ها برای مشاغل خاصی در نظر گرفته شده بودند(مثلا حوزه کشاورزی) افراد هم به ناچار سراغ این مشاغل می‌رفتند چون گزینه دیگری نداشتند. مشاغل خلاقانه، مهارت‌های فردی و مهم‌تر از همه، علاقه، در این نظام دیده نشده بود.

از طرف دیگر بازارهای متشکل مثل بورس کالا هم خدمات زیادی برای فقرا ندارند. شما می‌توانید سیمان را از بورس کالا بخرید، حتی امکان خرید نسیه و سلف هم وجود دارد اما برای ده تن، نه به اندازه‌ای که برای تعمیر سقف خانه در زمستان نیاز باشد. از طرفی در مقابل محصول کشاورزی یک باغ کوچک هم قابل عرضه در بورس کالا نیست.

در نظام بیمه هم همین طور است. فقرا انگیزه خیلی کمی برای استفاده از بیمه دارند. آن‌ها ترجیح می‌دهند مخارج الان‌شان را پرداخت کنند تا این که بخواهند حق بیمه بدهند. در حالی که در غنا، وقتی مردم بیمه را تجربه کردند و متوجه شدند که واقعا می‌تواند در شرایط اضطراری به کمکشان بیاید، نرخ استفاده از بیمه به شدت افزایش پیدا کرد.

پس اگر می‌خواهیم با فقر مبارزه کنیم، باید نظام بورس، بانک و بیمه را برای حمایت از فقرا بازطراحی کنیم.

سخن پایانی: دیدگاهمان را به فقرا تغییر دهیم.

یک مشکل دیگر فقرا، ما هستیم که درک درستی از فقرا نداریم. مثلا فکر می‌کنیم که فقرا بیشتر از بقیه مرتکب جرائم خشن می‌شوند. در حالی که بررسی‌ها نشان داده نقش فاصله طبقاتی در جرایم خشن بیشتر است تا تاثیر فقر. یا مثلا ممکن است در ادبیاتمان فقر را شبیه به یک بیماری ببینیم. یا فکر کنیم که فقرا الزاما افرادی تنبل یا کم هوش هستند و فکر کنیم که اگر فقیرها فقیر هستند، دلیلش این است که به اندازه کافی تلاش نکردند یا باور ثروتمند بودن نداشتند.

ممکن است فکر کنیم فقر بخش طبیعی از اقتصاد است و باید با آن کنار آمد. حتی  کسانی  هستند که فکر می‌کنند وجود فقرا برای جامعه لازم است.

واقعیت این است که بین تمام عوامل ممکن، مطالعات ثابت کردند که بیشترین چیزی که می‌تواند باعث فقیر شدن افراد بشه، این است که در یک خانواده فقیر به دنیا بیایند.

سیاست‌های حامی فقرا آن‌قدرها هم پییچیده نیستند. در کنار توجه به تغذیه، سلامت، آموزش و نظام پولی و مالی، یک پیشنهاد موثر این است که کارمندهای دولت از بین فقرا انتخاب شوند. از طرف دیگر در نظام مالیاتی، در مقابل مالیاتی که امروز از کارمندها گرفته می‌شود، می‌توان برای فقرا مالیات منفی در نظر گرفت.

اما پیام اصلی امروز این بود که برای مبارزه با فقر، الزاما نیاز نیست منتظر تحول بنیادین سیاسی یا قانون‌های دور از ذهن مثل مالیات منفی بمانیم. حتی افزودن مکمل آهن به نمک هم اقدامی بسیار موثر برای مبارزه با فقر است. لازمه ارائه چنین طرح‌های موثری این است که فقرا را از نزدیک ببینیم، بشناسیم و بر اساس تجربه‌های خودشان برایشان برنامه پیشنهاد کنیم.